کد مطلب:106541 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:171

خطبه 156-سفارش به پرهیزکاری











[صفحه 485]

از خطبه های آن حضرت علیه السلام است: شول: شتر ماده ای است كه شیرش خشك شده و پستانش بالا رفته و هفت ماه از زاییدنش گذشته است، مفرد آن برخلاف قیاس سائله است. ارتباك: آمیختگی، (ستایش ویژه خداوندی است كه (حمد) را كلید یاد خود، و سبب مزید فضل و احسان، و راهنمای نعمتها و بزرگواریش قرار داده است. ای بندگان خدا! روزگار بر پسینیان همان گونه می گذرد كه بر پیشینیان گذشته است، آنچه از آن سپری شده باز نمی گردد و آنچه در آن هست جاودانی نیست، آخر كار آن همچون آغاز اوست، مصیبتهای آن همانند و دلایل آن موید یكدیگرند، گویا برای رساندن به قیامت، شما را مانند ساربانی كه شتران فارغ از زایمان را با شتاب می راند به سرعت به پیش می برد، پس كسی كه توجهش را به غیر خود مشغول سازد در تاریكیها حیران و در تباهیها سرگردان شود، و شیطانهایش وی را به سركشی وادار كنند، و كردار بدش را در نظرش نیكو آرایش دهند، آری بهشت، مقصد پیشتازان، و آتش، سرانجام تقصیر كاران است. امام (ع) خداوند را از چند نظر به شرح زیر ستایش كرده است: 1- این كه خداوند در چندین سوره قرآن حمد را كلید و سرآغاز ذكر خود قرار داده است. 2- این كه حمد سبب مزید بخشایش

اوست، و مراد از حمد در این جا شكر است چنان كه خداوند متعال فرموده است: (لئن شكرتم لازیدنكم) و می دانیم كه شكر نعمت، نعمتت افزون كند. 3- این كه حمد دلیل بر نعمتهای خداوند است، زیرا شكر تنها برای و لینعمت گزارده می شود، و دلیل بزرگی اوست و استحقاق شكر اختصاص به ذات مقدس حق تعالی دارد و اوست كه سزاوار شكر و سپاس است، زیرا او مبدا همه نعمتهاست و شكر جز برای او شایسته نیست. پس از این امام (ع) به پند و اندرز شنوندگان می پردازد، و رفتار روزگار را با گذشتگان به آنها گوشزد می كند، تا با توجه به این كه آنها نیز مانند گذشتگان و ملحق به آنهایند از گمراهی باز گردند و برای زندگی پس از مرگ كار كنند، سپس به احوال روزگار و سپری شدن ایام آن اشاره می كند كه هر چه از آن می گذرد دیگر باز نمی گردد و این كه هر دورانی را اهلی و بهره ای از دنیاست كه وجود آن در گرو وجود همان دوران است و با سپری شدن آن از میان می رود و برای همیشه پایدار و باقی نمی ماند. این كه فرموده است: آخر فعاله كاوله یعنی آثار و اعمال روزگار شبیه یكدیگر و آنچه در آخر آن خواهد گذشت همانند آغاز آن است، بدین معناست كه آنچه در یك زمان موجب آبادانی و شكوفایی می شود با

سپری شدن آن زمان، رونق و آبادانی آن نیز به پایان می رسد و احوال روزگار پیوسته بدین گونه و بر یك قانون سپری می گردد، جمله متشابهه اموره نیز به همین معناست، زیرا همان گونه كه روزگار در گذشته و از نخست گروهی را به تهیدستی و برخی را به توانگری و عده ای را به زبونی و بعضی را به سوی مجد و شرف می كشانیده، و به دسته ای جامه هستی پوشانیده و عده دیگر را به دیار نیستی فرستاده است پس از این و در آخر نیز چنین است. فرموده است: متظاهره اعلامه. یعنی: دلایلی كه بر طبیعت و خصلت روزگار، و چگونگی عمل و رفتار او با مردم در گذشته و حال، وجود دارد موید یكدیگرند. این كه امور مذكور به روزگار نسبت داده شده در صورتی كه فاعل حقیقی خداوند است و چنان كه پیش از این گفته شد روزگار تنها وسیله تكوین و پیدایش حوادث می باشد، بنابر اوهام و اندیشه های عرب است. پس از این امام (ع) نزدیك بودن قیامت را گوشزد و آن را تشبیه می كند به ساربانی كه شتران را به جلو می راند و آنان را به حركت و شتاب برمی انگیزاند، از سخنانیكه پیش از این در این باره گفته شده كیفیت این سوق و حركت و وجه استعاره آن دانسته شده است، در جمله فكانكم باساعه تحدوكم وجه مشابهت، شتاب و ب

رانگیختن است و این كه ناقه های شول اختصاص به ذكر داده شده برای این است كه این شتران، سبكبار و از لغزیدن و افتادن مصون بوده و به سختی و شتاب رانده می شوند. چون امام (ع) نزدیك بودن رستاخیز را به شنوندگان گوشزد فرموده و تذكر داده كه قیامت آنان را با شتاب به پیش می راند، اینك تاكید می كند كه هر كس باید به اصلاح نفس خویش مشغول باشد، زیرا هر كس جز به نفس خویش بپردازد، نمی تواند در تاریكیهای راه آخرت، از نور هدایت برخوردار شود، بلكه آنچه او از اشتغال به امور دنیا و بهره برداری از لذات آن به دست می آورد، پرده ها و حجابهایی است كه از حالات مختلف بدن ناشی و عارض جان او می گردد، و دانسته ایم كه این حجابها پرده بر دیده باطن می كشد، و انسان را از بصیرت و بینش محروم می سازد، و ناچار در این تیرگیها و تاریكیها سرگردان می شود، و در ورطه ها و مهلكه های این راه گرفتار و پریشان می گردد، و شیاطن و نفس اماره، او را به سركشی و طغیان وا می دارند، و كردار بد او را در نظرش خوب جلوه می دهند، پس از این امام (ع) به غایت و نهایتی كه انسان در پیش روی خود دارد اشاره می كند، و بهشت را به آنانی كه در طاعت پیشی جسته، و دوزخ را به كسانی كه در

این راه كوتاهی كرده اند اختصاص می دهد، و چون ذكر بهشت در جذب مردم برای تحصیل آن، و ذكر دوزخ برای پرهیز از آن كافی است، لذا یاد بهشت را با فضیلت كوشیدن و پیشی گرفتن و ذكر دوزخ را با صفت زشت كوتاهی و تقصیر مقرون داشته است، تا انگیزه تحصیل هدف عالیتر تقویت شود، و از آنچه باعث رسیدن به پایانی زشت است بیشتر اجتناب گردد، دیگر این كه چون پیشی گرفتن و كوتاهی كردن هر كدام علت برای رسیدن به دو هدف مذكور است امام (ع) با ذكر سبب و علت هر كدام، مردم را به طلب یكی و اجتناب از دیگری هدایت و راهنمایی فرموده است.

[صفحه 485]

حمه العقرب: نیش كژدم و این محل زهر آن است، ای بندگان خدا! بدانید تقوا پناهگاهی است ارجمند و استوار، و گناه و بی تقوایی سرایی است سست و خوار، كه بدی را از اهلش دور نمی سازد، و كسی را كه به آن پناه برد حفظ نمی كند، آگاه باشید به وسیله پرهیزگاری نیش زهرآگین گناهان بریده می شود، و با یقین عالیترین درجات به دست می آید. بندگان خدا! از خدا بترسید درباره آنانی كه نزد شما عزیزترین و محبوبترین كسان به شمارند، زیرا خداوند دین حق را برای شما آشكار و راههای آن را برایتان روشن ساخته است، فرجام كار یا بدبختی دائمی و یا سعادت همیشگی است، پس در این روزهای فانی برای ایام باقی، زاده و توشه آماده سازید، شما به توشه آخرت راهنمایی گردیده، و به كوچ كردن، فرمان داده شده اید، و برای به راه افتادن ترغیب شده اید، همانا شما همچون سوارانی هستید كه بر جای ایستاده اید و نمی دانید در چه زمان دستور حركت به شما داده خواهد شد، سپس آن حضرت دوباره فضیلت تقوا را گوشزد می كند و برای آن واژه الدار الحصینه (سرای استوار) را استعاره فرموده است، یعنی هر كس به آن تحصن جوید نیرومند می گردند، زیرا تقوا نفس را در حصار مصونیت خود قرار می دهد

برای این كه تقوا در دنیا او را از اخلاق ناپسند كه باعث پستی و فرومایگی و افتادن در بسیاری از ورطه های هلاكت دنیوی است حفظ می كند، و در آخرت نیز وی را از آثار و ثمرات این صفات زشت و ملكات پست كه مستلزم عذاب دردناك الهی است مصون می دارد، همچنین آن حضرت به صفت زشت فجور (آلودگی به گناه) كه عبارت از نقصان عفت است اشاره می كند و برای آن واژه حصن ذلیل را استعاره فرموده است، یعنی فجور سرایی است زبون كه فاقد ایمنی است وجه استعاره این است كه فجور و تبهكاری مستلزم ارتكاب اعمالی است كه ضد تقوا و پرهیزگاری است، و چون این واژه در مقابل عفت قرار دارد لازم است در این جا تقوا به عفت و زهد كه جنبه خوب و پسندیده صفت بهیمی و شهوانی انسان است تخصیص و تفسیر گردد. پس از این امام (ع) یكی دیگر از فضیلتهای تقوا را بیان می كند كه آن قطع كننده و بركننده نیش زهرآلود گناهان است، واژه حمه برای خطاها و گناهان استعاره شده، زیرا همان گونه كه نیش كژدم یا زهر آن موجب اذیت و آزار است گناهان نیز در آخرت موجب شكنجه و عذاب است، برخی حمه را با تشدید نقل كرده اند كه در این صورت مراد شدت و سختی گناهان است، زیرا در تعبیر حمه الحر مراد شدت گرماست این ك

ه تقوا نیش زهر آگین سختی و بدبختی گناهان را قطع، و آثار آن را محو می كند روشن است و نیازی به توضیح و تفسیر ندارد. امام (ع) پس از آن كه تقوا و پرهیزگاری را بركننده و از بیخ برآورنده ماده و ریشه گناهان معرفی فرموده از نظر این كه تقوا موجب اصلاح قوای عملی انسان است به صفت یقین كه موجب اصلاح قوای نظری و سبب وصول به هدف نهایی و عالیترین مقاصد انسانی است اشاره می فرماید، زیرا انسان اگر به وسیله یقین به كمال قوای نظری، و به سبب تقوا به اصلاح قوای عملی دست یابد به هدف عالی و مقصد نهایی كه وصول به درجه كمال انسانی است نائل شده است. سپس آن حضرت شنوندگان را بیم می دهد كه درباره آنچه نزد آنها عزیزتر و محبوبتر است از خداوند بترسند، و در این سخن اشاره است به این كه نفس آدمی دارای مراتب متعدد است، به اعتباری مطمئنه، و به اعتبار دیگر اماره، و در مرحله ای لوامه است، همچنین از نظری عاقله و از نظر دیگر شهویه و در مرحله ای غضبیه است، و در این جا اشاره به مراتب سه گانه اخیر است كه گرامیترین آنها نفس عاقله است، زیرا همین نفس عاقله است كه پس از مرگ نیز باقی و پایدار می ماند، و مستحق ثواب یا عقاب می گردد و درباره آن توصیه و سفارش ش

ده است، و مقصود از این هشدار این است كه انسان نفس خود را كاملا از آنچه موجب هلاكت او در آخرت می گردد حفظ كند، و این به وسیله استقامت در دین خدا و سلوك در راه او میسر می گردد، از این رو فرموده است: خداوند راه حق را برای شما آشكار و گذرگاههای آن را برایتان بیان كرده است، در برخی از نسخه ها انارطرقه نقل شده است یعنی با آیات و انذارهای خود راههای آن را روشن كرده است. پس از این امام (ع) به پایان و نتیجه راه حق و باطل اشاره كرده و فرموده است: پایان كار یا بدبختی دائمی و یا سعادت همیشگی است، و سپس برای بار دیگر تشویق می كند كه توشه آخرت برگیرند و پیش از این بیان فرموده بود كه توشه آخرت تقوا و پرهیزگاری است چنان كه خداوند متعال فرموده است: (و تزودوا فان خیر الزاد التقوی، مراد از ایام بقاء دوران پس از مرگ است، این كه فرموده است: قد دللتم علی الزاد آیه ای است كه خداوند در آن مردم را به چگونگی توشه آخرت دلالت، و به كوچ كردن و شتافتن امر كرده است، و آن آیه شریفه (سارعوا الی مغفره من ربكم و جنه...) می باشد، همچنین آیه (فقروا الی الله) است، لیكن بطور كلی همه اوامری كه درباره اعراض از دنیا و دوری جستن از آن است مستلزم ترغیب

مردم به وارستگی و دل از دنیا كندن است، زیرا منظور از كوچ كردن در جا طی درجات معرفت و عمل در راه خدا و سلوك در صراط مستقیم است، و ممكن است مراد از حثثتم علی المسیر (بر كوچ كردن ترغیب شده اید) ترغیب شب و روز باشد كه با از پی هم در آمدن خود عمرها را می گذارنند و انسان را به سوی مقصد می رانند، آنها در این كار با شور و شوق و سرسختی عمل می كنند و بر یكدیگر سبقت می گیرند، از این رو لازم است با توجه و هشیاری به این كه شب و روز آنان را به سوی آخرت سوق می دهد برای آن جا زاد و توشه فراهم كنند. فرموده است: و انما انتم كركب... تا آخر. جهت مشابهت انسانها به سواران روشن است، زیرا روح آدمی به منزله سواره و بدن و قوای نفسانی او مانند مركب است و راهی كه می پیماید جهان حس و عقل است، منظور از سیر، پیش از مرگ كه در جمله وحثثتم علی المسیر آمده است فعالیتها و تلاشهای نفس، برای تحصیل كمالات سودمند و سعادتبخش در دو جهان حس و اندیشه است و همین كمالات توشه و زاد راه آخرت برای رسیدن به سعادت باقی است. اما سیر دوم، در آن جا كه فرموده است آنها سوارانی هستند ایستاده و منتظر، كه نمی دانند در چه زمان به آنها دستور حركت داده می شود، عبارت از

كوچ كردن از دنیا به سوی آخرت، و زایل شدن بدن، و پیمودن عقبات و راههای دشوار مرگ و قبر است، زیرا انسان زمان اینها را نمی داند، با این توضیح معنای گفتار آن حضرت كه فرموده است: و امرتم بالظعن و همچنین مفهوم عبارت لا تدرون متی تومرون بالسیر روشن می گردد و دانسته می شود كه بر خلاف آنچه برخی گمان كرده اند، این دو سخن با یكدیگر منافات ندارد.

[صفحه 485]

رتاج: بستن، هان! كسی را كه برای آخرت آفریده شده به دنیا چه كار است؟ و با مالی كه بزودی از او گرفته می شود و تنها وبال و حساب آن برای او باقی است چه می كند؟ بندگان خدا! پاداشهای نیكی را كه خداوند وعده داده رها كردنی نیست، و كیفر كارهای بدی را كه نهی كرده خواستنی نیست. بندگان خدا! بپرهیزید از روزی كه در آن كارها بازپرسی می شود، و لرزه و اضطراب در آن بسیار است و كودكان از بیم آن پیر می شوند. بندگان خدا! بدانید مراقبانی از خودتان و دیده بانانی از اعضاء و جوارحتان و حسابگران راستگویی بر شما گمارده اند كه كارها و شماره نفسهایتان را ثبت می كنند، ظلمت شب تار، شما را از آنها پوشیده نمی دارد و درهای محكم و استور، شما را از آنها پنهان نمی سازد، همانا فردا به امروز نزدیك است. امروز با همه آنچه در آن است سپری می شود، و فردا از پی آن در می آید، (و این آن چنان سریع است) كه گویی هر كدام از شما به منزل تنهایی و گودال خویش رسیده است، ای وای از آن خانه وحدت، و سرای وحشت و بی كسی غربت، و گویی نفخه صور دمیده، و قیامت شما را فرا گرفته و برای داوری حاضر شده اید، در حالی كه باطلها از شما زدوده گشته، و بهانه ها از میا

ن رفته و حقایق بر شما ثابت گردیده و اوضاع، چگونگی خود را بر شما نمایان ساخته است، بنابراین از عبرتها پند بیاموزید و از دگرگونیهای روزگار عبرت اندوزید، و از این هشدارها سود برگیرید.) پس از این امام (ع) با بیان این كه انسان برای دنیا آفریده نشده بلكه برای غیر آن خلق گردیده به تحقیر دنیا و لزوم دوری جستن از آن پرداخته است، زیرا مقتضای عقل این است كه انسان برای چیزی كه به خاطر آن آفریده شده كار كند، همچنین با ذكر این كه بزودی با فرا رسیدن مرگ، اموال انسان از او گرفته خواهد شد مال دنیا را حقیر و ناچیز می شمارد، همان اموالی كه تنها حساب آن بر عهده اش باقی می ماند، و وبال و تبعات آن كه بر اثر محبت در تحصیل و جمع مال، و همچنین اعمال غیر عادلانه به صورت كژدمهایی درآمده است، پیوسته با نیش خود گردآورنده مال را می آزارند، سپس مردم را به آنچه خداوند وعده داده ترغیب و گوشزد می كند كه وعده های خداوند را نمی توان ترك كرد یعنی به اندازه ای گرانقدر و پر ارزش است كه چیزی با آن برابر نمی شود، همچنین مردم را از ارتكاب آنچه خداوند نهی كرده است به نفرت و بیزاری دستور و تذكر می دهد كه این اعمال سزاوار رغبت نیست، یعنی در آنچه خداون

د منع كرده هیچ مصلحت و فایده ای نیست كه سزاوار باشد انسان خردمند آن را هدف و مطلوب خود قرار دهد، زیرا خداوند متعال به مصالح امور از همه داناتر است، و اگر در چیزی مصلحت و رجحانی باشد شایسته جود و كرم او نیست كه بندگان را از آن باز دارد. سپس آن حضرت مردم را از روز جزا بیم و پرهیز می دهد، و آن را بگونه ای تعریف و توصیف می كند كه انسان از آن بیمناك می شود و برای رهایی از آن به كار و عمل می پردازد، می فرماید قیامت روز بررسی اعمال و رسیدگی به حساب است، چنان كه فرموده است: (و لتسلن عما كنتم تعملون) و روز زلزال است چنان كه فرموده است: (اذا زلزلت الارض زلزالها) و روزی است كه كودكان یكباره پیر شوند كه در قرآن است (یوما یجعل الولدان شیبا) باید دانست این صفاتی كه برای قیامت بیان شده در شرع ظاهر و ثابت است، لیكن برخی از یاوه اندیشان به تاویل آنها پرداخته و گفته اند: فحص از اعمال عبارت از احاطه لوح محفوظ به اعمال و ظهور آنها در نفس هنگام جدایی آن از بدن، و یا چنان كه پیش از این شرح داده شده نقش بستن آنها در نفوس است، همچنان كه خداوند متعال فرموده است: (یوم تجد كل نفس ما عملت من خیر محضرا) و محتمل است مراد از ظهور زلزال دگ

رگونی و تشویق و اضطرابی باشد كه ناگزیر هنگام جدایی از بدن بر نفس عارض می گردد و چنان كه پیش از این نیز اشاره شد دنیا گورستان نفوس است، اما درباره پیر شدن كودكان، بسیاری از اوقات این جمله بطور كنایه آورده می شود تا نهایت شدن امری را برساند، چنان كه اگر كاری سخت و دشوار گردد درباره آن گفته می شود این كار موها را سپید و كودكان را پیر می كند، آشكار است كه برای نفس انسان چیزی سخت تر و دشوارتر از حال جدایی آن از بدن و احوال پس از آن نیست. پس از این سخنان امام (ع) با ذكر این كه هر كسی را نگهبانی قرین و همراه است مردم را از ارتكاب گناه بیم می دهد، مراد از نگهبان، اعضاء و جوارح انسان است، چنان كه خداوند متعال فرموده است: (یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم بما كانوا یعلمون) و فرموده است: (و قالوا لجلودهم لم شهدتم علینا) شهادت در این جا، گواهی دادن و بازگو كردن به زبان حال است، زیرا هر عضوی از اعضای انسان كه مباشریكی از افعال اوست حضورش در علم الهی با آنچه از او صادر شده به منزله شهادت زبانی در حضور پروردگار است، و دلالتی گویاتر دارد، مراد از حافظان صدق، كرام الكاتبین است كه در ذیل خطبه نخست درباره آنها سخن گفته

ایم، و این كه چیزی انسان را از آنها پوشیده نمی دارد معنای آن روشن است. سپس امام (ع) هشدار می دهد كه فردا نزدیك است، و این اشاره به فردای مرگ است و پس از آن رسیدن به خانه تنهایی را یادآوری می كند، و مراد از آن گور است كه آن را به اوصافی هراس انگیز و نفرت زا توصیف می كند كه انسان وادار می شود برای روزی كه در آن قرار می گیرد و احوال پس از آن به عمل پردازد، سپس صیحه وقوع رستاخیز را تذكر می دهد، و منظور از آن صیحه دوم است كه در آیه (ان كانت الا صیحه واحده فاذا هم جمیع لدینا محضرون) آمده و نفخه دوم است كه در آیه (ثم نفخ فیه اخری فاذا هم قیام ینظرون) ذكر شده است، پس از این به قیامت كبرا و حضور برای داوری قطعی اشاره می كند و آن عبارت از این است كه به فرمان خداوند هر كسی در حال و وضعی قرار می گیرد كه مستحق آن بوده و از آن ناگزیر است، یا عذاب دائمی و یا نعیم همیشگی و این پس از آن است كه زنگارهای باطلی كه قابل زدودن است از نفوسی كه در مرتبه ای از كمالند زوده شده، و به عالم خود پیوسته باشند، و علل و امراض نفوس از میان رفته و خلایق مستحق حقوق خود شده، و هر كسی به ثمره و نتیجه آنچه از پیش برای خود فرستاده بازگشته باشد. آن

حضرت پس از این به پند و اندرزی جامع و همه جانبه می پردازد و دستور می دهد كه از عبرتها پند گیرند، بدیهی است آنچه انسان را متوجه احوال آخرت می كند عبرت است، همچنین از تغییرها و دگرگونیها پند آموزند. واژه غیر جمع غیره بر وزن فعله و مشتق از تغیر به معنای دگرگونی است، و عبرت گرفتن از دگرگونیهای روزگار به كار بستن موعظه ها و باز ایستادن از منكرات است، سپس تذكر می دهد كه از ندر یعنی بیم دهندگان سود گیرند و بیم دهندگان اعم از انسان و جز آن است، بلكه هرامری كه انسان را درباه احوال آخرت بترساند نذیر و بیم دهنده است، و سود بردن از آن بیمناك شدن از آن است، و توفیق از خداوند است.


صفحه 485، 485، 485.